تب کردن یگانه
سلام به دوستان عزیزم صبحی زود ساعت ٥ از صدای یگانه جون بیدار شدم دیدم وای خدای من تب داره خیلی زیاد فورا برایش شربت مسکن اوردم نمی تونست بخوره به هر زحمتی بود بهش دادم تا ساعت ٦ تبش اومد پایین مجبور شدم نفرستمش پیش دبستانی بهش کمی صبحونه دادم مجبور شدم تنها بگذارمش خونه ولی به همسایه مون( صاحب خونه ) گفتم بهش سر بزنه می ترسیدم تنها یک دخترک ٥ ساله توی خونه باشه ولی مجبورم ....................... خدا گفتم اگر تب کرد به من زنگ بزنه خدا کنه بهتر بشه اخه این جا مرخصی گرفتن سخته ولی مجبورم ظهر ساعت ١٢ برم چون نهار نداره باید چیزی برایش درست کنم خدا کنه تا ظهر بهتر بشه عزیزان برایم دعا کنید ...
نویسنده :
مادری تنها و بی کس
8:29